چهار ماهه بود که فرزند طلاق شد. پدرش ازدواج کرد. نامادری پس از تولد دو فرزند، دیگر تحمل او را نداشت. فرصتی برای بهبود جای تاول قاشق های داغ نامادری بر دست هایش پیدا نمی شد.
سوم دبستان بود که به ناچار ترک تحصیل کرد و به خانه مادر بزرگ پدری پناهنده شد. خانه مادربزرگ پیر و زمین گیر پناهی برای دلتنگی هایش نشد. از خروس خوان تا گرگ و میش کار می کرد و پدر تزریقی و عموهای معتاد دسترنجش را برای تهیه مواد مصادره می کردند.
از سایه روشن یادهای تلخش، سال ها گذشته و تنها رد پایی بر دستان و چهره دود گرفته اش مانده است. ناصر 26 ساله هم اکنون با یک موتور سیکلت قسطی در رگ و پی سرد بی هیچ ریشه این شهر بی در و پیکر پرسه می زند تا شب ها که به خانه باز می گردد نیمای سه ساله و همسرش دست های او را خالی نبینند.
درآمد او کفاف هزینه های کمرشکن خانه اجاره ای و خرج پر رنج زندگی را نمی دهد؛ از این رو پس از مرگ پدر بر پشت بام خانه قدیمی مادربزرگ خانه ای با زیربنای 25 متر از ایرانیت ساخته است. این پنت هاوس ایرانیتی در تابستان ها « جهنم » و زمستان ها « زمهریر » است؛ با این حال زن و فرزند ناصر بی سر پناه نیستند و به دور از هیاهوی نفت و سفره زنده گ انی می کنند.
الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم
استبداد، طاغوت، دیکتاتوری و و و … هیچ یک از این مصادیق ظلم در جامعه وجود ندارد. حقیقت زجرآور این است که مردم در زندگی روزمره خود احساس مظلومیت می کنند. قیمت نفت صعود می کند و زندگی مردم سقوط ! از سفره ای بوی نفت نمی آید! زیر بار هزینه های سنگین زندگی، کمر خیلی ها شکسته است و صدای خرد شدن استخوان ها به گوش سیاست بازان و قدرت مداران نمی رسد.
غلط کرده اند سیاه نمایی می کنند. بهتر است به جای سیاه نمایی به شفاف سازی واقعیت ها بپردازند. نمایندگان مجلس سال هاست که با نطق های پیش از دستور دل خود را خوش کرده اند و تصور می کنند به حال مردم دلسوزی می کنند. برخی اظهارهای نسنجیده دولتمردان هم که وضعیت بین المللی کشور را در جایگاه نا مطلوبی قرار داده است. فضای رسانه ای کنونی هم که فقط برای تبلیغ و هیاهو از گشایش نخستین ها و بزرگترین هاست و در عمل هیچ اتفاقی هم نمی افتد!
شرایط کنونی به قدری سخت و رنج آور شده است که بی رحمانه تیشه به ریشه بسیاری از آرزوها می کشد! تا چند سال پیش همه تصور می کردند با کار دو سه شیفته و دریافت وام و و و .... شاید بتوانند خانه ای بخرند؛ اما اکنون همه این خواسته را به رویای وصالش بخشیده اند..
این روزها مردم درد خود را فراموش می کنند! منظور درد بی پولی و غم نان نیست؛ بلکه درد بیماری است که یا تحمل یا فراموش می کنند چرا که پول پزشک، پول بیمارستان، پول دارو، پول تغذیه مناسب و ... را ندارند. صدای اعتراض کسی نمی آید. دلیلش بی دردی و رضایت نیست.! دلیلش نجابت مردم است ............ دلیلش نا امیدی مردم از بالادستی هاست ............. و یا .............. شاید مردم بدیهی ترین حقوق شهروندی خود را هم فراموش کرده باشند..!!!!
گاهی اوقات این پرسش از خاطر بسیاری می گذرد که خدایا به راستی این وضعیت تا چه زمان باید ادامه پیدا کند!؟ آیا رسالتی بزرگتر از نابودی غرب و کمک به مظلومان جهان در کشور وجود ندارد.!!!؟؟؟؟؟؟؟